Blue & Grey

اولش قضیه فقط انتخاب بین تو و خودم بود و خب من با عشق تو رو انتخاب کردم برای همینم بعدا تبدیل شدی به بزرگ ترین اشتباهم و من با همه ی اینا دوست داشتم حتی با وجود اینکه میدونستم تو همیشه اشتباه ترین بودی اما خب منم همیشه اونی بودم که اشتباه ترینا رو عاشقانه میپرستید..و خب میدونی ؟ من واقعا دوست داشتم..اونم با تک تک تیکه های خرد و خاکشیر شده ی قلب شکسته ام اما این اواخر تو دائما سرم فریاد میزدی که تمومش کنم..که دست از کلیشه ها بردارم و تصور نکنم که دنیا یکی از اون کتاب های عاشقانه ی کلاسیک فوق العاده شیرینه که پایانش همیشه شاد و رویایی تموم میشه..و من میدونستم که دنیا این طوری نیست..من فقط دوست داشتم و نمیفهمیدم که دوست داشتن دقیقا چطور کلیشه ایه که دائما ازش در حال فراری..و خب من واقعا باید متاسف می بودم ؟ چون خیلی کلیشه ای دوستت داشتم ؟ چون حرفام برات زیادی تکراری شده بودن و بغلام هیچ وقت به حد کافی گرمت نمیکردن ؟ من باید معذرت میخواستم که عاشقت شده بودم ؟ که اگه معذرت میخواستم ممکن بود که دیگه مجبور به از دست دادنت نشم ؟ چون مگه من چندتا از تو برای خودم داشتم ؟ مگه من تو بودم که بتونم عاشق تمام رهگذرای زندگیم بشم ؟ من فقط از اینکه از دستت بدم میترسیدم‌..من میترسیدم که دیگه نتونم بغلت کنم یا چتر بزرگ مشکیت رو که برای دستای ظریفت زیادی سنگین بودن بالای سرت نگه دارم..چون تو زود سرما میخوردی و خب کی دیگه میخواست برات چترو نگه داره..اگه اونی که بعد من میومد نمیدونست که تو خیلی زود سرما میخوری چی ؟ میدونی.. من حتی از اینم میترسیدم که دیگه نتونم صدای خوابالوتو موقع غرغر کردن بشنوم...من میترسیدم با از دست دادنت دیگه نتونم کسی رو بغل کنم یا به اهنگای مورد علاقم گوش بدم یا حتی صبح های خیلی زود برای خودم یه لیوان بزرگ قهوه درست کنم...و من واقعا میترسیدم که گریه هام دیگه بند نیان و خب تو با رفتنت همه ی این بلاها رو سر من اوردی..من دیگه شونه هاتو نداشتم که بتونم بهشون تکیه کنم..دیگه بغلت نبود که توش گریه کنم و دستات دیگه دستامو گرم نکرد و تو توی بغل یکی از همون رهگذرا رفتی که با هر بار راجبش پرسیدن جوابت به این ختم شد که فقط دوستید..که فقط گاهی با هم حرف میزنید..که دست از حسودی بردارم چون اون نمیتونست جای منو برات بگیره اما تونسته بود..تونسته بود برات جای من باشه..و خب حتما از من بهتر و کامل تر بود چون تو بی نقص بودی و انتخابات هم مثل خودت بودن پس حتما بهتر ارومت میکرد..شایدم جاهای بهتری برای گشتن توی شهر بلد بود..شاید لاته های بهتری برات درست میکرد یا نمیدونم..واقعا نمیدونم..شایدم فقط از من خیلی خیلی زیباتر بود..به هر حال اون هرچی که بود حتما گزینه ی بهتری برات بود..‌چون تو ادم  بدی نبودی..تو مهربون ترین کسی بودی که به عمرم دیده بودم‌‌..تو دقیقا همون خونه ای بودی که ارزوش رو داشتم پس فکر کنم مشکل همین بود..تو برای من زیادی بود..حتما مشکل از من بوده..حتما من لقمه ی بزرگ تر از دهنم برداشته بودم..چون تو هیچ وقت ناراحتم نکردی..هیچ وقت باعث نشدی اذیت بشم..تو همیشه اومدی و نذاشتی حتی بقیه اذیتم کنن..تو..تو فقط این اواخر خودت نبودی برای همین سرم فریاد میزدی..تو این اواخر دختر کوچولویی نبودی که من عاشقش شده بودم..تو این اواخر دختر کوچولوی اون شده بودی..چون دختر کوچولوی من هیچ وقت تا این حد عصبانی نمیشد..اون داد نمیزد..اون از من بدش نمیومد و با لبخند به گریه هام نگاه نمیکرد و هیچ وقت بغلاش بوی عطرای تند نمیدادن..چون عطرای من تند نبود..عطرای خودشم تند نبود..و اره دختر کوچولوی من انگار دیگه مرده بود..و من دائما برای سوگواری اماده بودم..دائما برای اشک ریختن اماده بودم..من حتی دائما اماده بودم که از دستت بدم..پس وقتی اخرین فریادها رو زدی و در رو محکم پشت سرت کوبیدی..من وسط هال خونه نشستم ، عکست رو بغل کردم و درحالی که به در بسته شده پشت سرت خیره شده بودم اشک ریختم..تو باعث شدی من لایق همچین داستانی باشم..تو داستان ما رو این طوری تموم کردی..تو گذاشتی من اونی بشم که شبا با گریه خوابش میبره و صبحای خیلی زود با کابوسای غمگینش از خواب میپره و درحالی که هق هقای بی صداش رو نادیده میگیره ساعت ها تلاش میکنه که دوباره به خواب بره و این تلاش ها و خستگی های بی حد و مرزش باعث میشه سر دردای مزخرفش برگردن و اون روزاش رو توی اتاقش میگذرونه و از تختش به پیانوی قدیمی و کهنه اش پناه میبره و تمام روز این روند رو ادامه میده درحالی که تصویر تو از جلوی چشماش تکون نمیخوره..و خب اره‌...تو باعث شدی این بشه پایان قصه ی ما..من رو هم موظف کردی این طوری زندگی کنم..دوستت داشته باشم و به خاطر دوست داشتنت گریه کنم..تو داستان مون رو غمگین تموم کردی تا من بشم ابی و خاکستری..ابی و خاکستری ترین ادمی که میشه دید..تو منو تبدیل کردی به یه پسر عجیب غریب غمگین که پشت پیانوی کهنه ی گوشه ی اتاقش مخفی میشه و تمام روز یه اهنگ تکراری رو مینوازه و درحالی که اشکاش روی اون کلاویه های همیشه تمیز فرو میریزن فقط زیر لب زمزمه میکنه : Can you look at me? 'Cause I am blue and grey

+ خب هیچی ندارم بگم

++ XD تری اطلاع داده پس من نمیگم قضیه تون چیزه رو..

+++ اینو با اهنگش  بخونید..

 

  • Parsoon :]

:"))))))))))))

:)))
يكشنبه ۷ فروردين ۰۱ , ۲۰:۰۱ 𝐵𝑒𝑙𝑙𝑎 𝑳.𝑺

چطور می‌تونه با اینکه ترکش کرده انقدر قشنگ ازش یاد بکنه و هنوز بخواد اون برگرده درک نمیکنم...

+عکس پست و بلو اند گری مرگه:")

منم درک نمیکنم..فک کنم بهش میگن اینکه یه نفرو بیشتر از خودت دوست داشته باشی..و این داستان یه نفره دیگه :`) فک کنم خیلی عمیقه نمیدونم..TT به هر حال ما که تجربه اش نکردیم خدا رو شکر..

سه چیز مورد علاقم تو یه قالب

تهیونگ 

پیانو 

متنات 

یه بلوهون کم داریم XDD

حبیخلهایستلاظستَبال ولی گاااددد خیلییی خوببب بودددد

من میرم دوباره اهنگش بگوشم 

عر

عر 

عر تا بی نهایت 

اون تیکه عطره خیلی گاد بود پشکام ریخت

وقتی داشتم مینوشتمش توقع نداشتم انقد عر بزنی و دوسش داشته باشی..پس فک کنم برم لفت بدم..
اون عطره رو تو ویرایش اضافه کردم..حقیقتا راضیم ازش هق..

@بلا 

دیدی تو کیدراماها همیشه یه کاراکتری هست که خیلی خوش قلبه و عاشقانه یکیو دوس داره بعد بهش خیانت میشه ولی چون خیلی خوش قلب و گوگولیه همش انکار میکنه که اره اون خوب بود مشکل از من بود و اینا این دقیقا از هموناس و باعث میشه بخوام کل شبو عر بزنم واسه این جور شخصیتا هم برای کاراکترشون هم برای دردی که میکشن در صورتی که لایقش نیستن 

من میخوام عر بزنمممم

دقیقا...دقیقاااا حق مطلبو ادا کردی این پسره از هموناس..و خب من فقط داستان اونو بیان کردم میدونی چی میگم؟ 

گرچه منم نمتونم این کاراکترا رو درک کنم چون آدم باید برای خودش بیشتر از هرچیزی ارزش قائل باشه ولی مسئله اینکه من اگر تو سریال و داستان با این شخصیت بخوام مواجه بشم فقط میخوام عر بزنمممم

خیلی غمگینه داستانشون TTTTTTTTTT درسته درک شون نمیکنم اما حقیقتا دلم میخواد بگیرم بغلشون کنم..
يكشنبه ۷ فروردين ۰۱ , ۲۰:۴۷ 𝐵𝑒𝑙𝑙𝑎 𝑳.𝑺

@ترنم

حقیقتش من کیدراما نمی‌بینم ولی تصور اینجور آدما..:")))*عر زدن*امیدوارم هیچوقت اینجوری آدمی پیدا نکنم چون در مقایسه با اون حس میکنم خیلی بدم..

تباتبحبجب پرسون*-*

 

اگه حضوری همو میدیدم الان عین بچه چهارساله ها هی بپر بپر میکردم😂

من هنوز میکنمممم*-*

پرسون پیوند تامام 

نههه جوحپحدهتهاعاغلغبل برو گمشو بچچ جوحپتهتعرغلغلفبقثقلغاهنحمحمحم

اومدم به اطلاع برسونم که دارم دوباره میخونمش ^^

اطلاعت واقعا خوشحالم کردTT
کدوم گوری ای پاشو بیا تلگرام.

ویپم روشن نمیشه بخوام بیام 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan