با اینکه هیچ گاه در نوشتن نامه خوب نبوده ام اما .. اما خبر امدنت به کره ی زمین ناچارم کرد دست به قلم شده و لااقل تلاش کنم نامه ای نسبتا مناسب تحویلت دهم .. زیرا نمیدانم مطلع هستی یا نه اما ما انسان ها کاملا با انچه تصورش را میکنی ، تفاوت داریم . ما .. خب ما کمی عجیب و غیر منطقی به نظر میرسیم اما خواهشم از تو این است که لااقل دست کم تو یک نفر ما را دوست داشته باش .. زیرا ما .. خب ما گاها با این وجود که موجوداتی اجتماعی هستیم تنها میشویم و تنهایی دردیست که روح را همچون گوش هایی که در حال شنیدن صدای سازی ناکوک باشند می ازارد و یقینا ازرده بودن روح سبب خستگی ای میشود ناتمام که وزنش تمام طول سال بر روی دوش هایمان سنگینی میکند و توانایی لبخند زدن را از ماهیچه های بی جان صورت مان میرباید . میبینی ؟ گفتم که با انچه که به نظر میرسد تفاوت داریم .. ما از انچه به نظر میرسد غمگین تر و خسته تریم اما از اعماق وجود تقاضا دارم که دست کم تو حرف هایمان را به دل نگیر . خستگی و اندوه سبب زدن حرف هایی میشود از جنس دروغ و صادقانه میگویم .. ما در کمال تاسف و به همان سادگی که اکسیژن را به درون ریه هایمان هدایت میکنیم دروغ را ارام ارام به خورد اطرافیان مان میدهیم . زیرا ما ذاتا ضعیف و خسته ایم .. ما از نزدن حرف هایی که در دل مان سنگینی میکنند خسته و بیماریم و این بیماری همه را ضعیف کرده است . همه ضعیف و ناتوانیم در زدن حرف هایمان به یکدیگر پس چنگ میزنیم به اخرین قطرات امیدمان .. چنگ میزنیم به اخرین قطرات امیدمان که دروغ میباشد ..
و دروغ دوای درد ماست ... مایی که تضاد را دوست داریم .. و ما عادت داریم که حقیقت را برعکس انچه که هست بیان کنیم .. ما عادت داریم که در جواب احوال پرسی همیشه بگوییم که خوبیم و این در حالیست که عمیقا شکسته ایم و تکه پاره های وجود مان به طرزی نامشخص و در جایی نامشخص گم شده است :) و خب حالا که تو میخواهی به اینجا بیایی .. همه یمان را نادیده بگیر و خود واقعی ات باش .. زیرا ما عمیقا و از بن و ریشه ی انسان بودن مان خسته ایم از نقاب های رنگارنگ صورت اطرافیان ... ما خسته ایم از جعلی بودن مان .. از بودن ها و نبودن ها .. ما خسته ایم از قضاوت ها و حتی از هم .. ما حتی از یکدیگر هم خسته ایم .. پس تو .. وقتی که امدی لبخند بزن و همیشه حقیقت را بگو .. تو برای ما اولین باش .. انقلابی از تفاوت ها .. و سر راهت به اینجا سطلی پر از رنگ بخر و دنیایمان را رنگ بزن و روی دیوار هایش نقاشی کن .. که ما از همه ی خاکستری ها ، از همه ی غم ها و از همه ی تیرگی ها خسته ایم .. ما خسته ایم .. از همه چیز و همه کس .. و تو برایمان احتمالا همه چیز خواهی بود .. :)
+ و منی که هنوزم باورم نمیشه بعد اون همه نوشتن و پیش نویس کردن .. تونستم یه متنی بنویسم که راضی نگه ام داره .. :""""""""
++ باید وسواسو بذارم کنار .. اما یه جورایی از تکراری بودن ک خوب نبودن متنام میترسم ..
+++ ولی ما اینجا یکیو داریم که میگه : بذار تکراری بشن . خب که چی ؟ کی قراره مخالفت کنه ؟ کی جراتشو داره ؟ هرجور که راحتی همون درسته :") و هی یو تنکس فور دیس :"
++++ یاه .. از سری متنای ۲ صبحی .. XD