‌‌

او حوا بود . اولین دخترکی که پا به زمین نهاد . حوا روز بود و لبخندش طلوع خورشید طلایی رنگ در یک سیاره ی ناشناخته . چشمانش ابی اسمان بود و موهایش چون اسمان شب . پوست تنش همچون گندم های طلایی مزارع در هنگام پاییز و لب هایش به سرخی رز های تازه شکفته شده  . او حوا بود . ترکیبی بی نقص از تمام انچه که بود و هست و خواهد بود . او نه تنها مادر من که مادر همه ی ما بود . با اینکه او خیلی زودتر از تولد من زمین را ترک کرد اما صدای قدم هایش را در کنار رودخانه ی کوچک و زلالی که از میان جنگل سرسبزی میگذشت میشد شنید و چشمانش صبح و شب اسمان تیره و ابری را کنار میزد و لبخندش خورشید را از میان ابر ها بیرون میکشید . و هنگام بهار میان گندم های طلایی مخفی میشد و هنگام برداشت گندم مزارع طلایی و درخشان را ترک میکرد . حوا دخترکی بود که به زمین امد و ان را ترک کرد اما روحش میان تک تک تکه پاره های این خاک باقی ماند و هزاران بار زندگی کرد . گوش کن ! صدای خنده هایش را هنگام طلوع خورشید میشنوی ؟ صدای هق هقش را هنگام بارش باران چطور ؟ حس میکنی که اینجاست ؟ احساساتش را حس میکنی که گویا طبیعت را به بازی میگیرد ؟ حس میکنی که وقتی دخترک غمگین و دل شکسته ای میشوی ‌که به دیوار اتاقش تکیه داده و اشک میریزد نوازشت میکند ؟ حس میکنی که دست هایت را میگیرد و گاهی تو را در اغوش میکشد ؟ حس میکنی که سرسختی ات را می ستاید و به دخترکش افتخار میکند ؟ گوش کن ! صدایش را دریاب ! جایی که به او نیاز داشته باشی دستت را خواهد گرفت :)
میدانی ؟حوا زنده ماند و در سیاره ای عجیب و ناشناخته نفس کشید ، خندید و زندگی کرد . تو از جنس اویی از جنس حوا . دستش را بگیر و با او همراه شو ! بخند و از وجودت لذت ببر :)

پ.ن : امتحان کردن یه سبک جدید انتخاب جالبیه XD

  • Parsoon :]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan