TO MY ONLY HABIJ (HBD & INA)

میدونی؟ ۶ سال پیش وقتی برای تولدت دعوت مون کردی خونه تون حتی فکرش رو هم نمیکردم که سال بعد یا سال بعدش همدیگه رو یادمون بیاد..من از اون ادما بودم و هستم که هرچقدر هم اجتماعی باشن و بتونن با بقیه گرم بگیرن هیچ دوست صمیمی کوفتی ای توی زندگی شون ندارن چون فکر میکنن همه قراره یه روزی برن پس وابستگی و صمیمیت زیاد برای چیه؟ اما ۶ سال بعد همون ادم میشینه روی تختش و حتی یادش نمیاد که چیشد و چطور گذشت که با یه ادم انقدر صمیمی شد؟ من که حافظه ام ماهی ترینه..تو یادت هست؟ که چیشد و چه اتفاقی افتاد؟ این قصه رو صد بار تا الان تعریف کردم اما واقعا همه چیز خیلی یهویی بود انگار یه روز از خواب پاشدیم و رفتیم که دوست هم بشیم اما علت مشخصی پشتش وجود نداشت..شاید فقط خیلی احمق بودیم و شاید هم علتش هاله های اطرافت بودن هوم؟ یه هاله ی رنگی رنگی خیلی خیلی تو چشم..هاله ی بقیه به استثنای تو (و ترنم که داستانش جداست و توی قلب جفت مون جا داره) یه رنگ معمولی بود که نهایتا شبیه یه ستاره ی گمشده توی شب سو سو میزد اما هاله ی تو خیلی واضح بود انگار داشت میگفت لعنتیا من یه ادم خاص خفنم....فکر میکنم همین بود که باهات دوست شدم یعنی خب اگه واقع بین باشیم احمقانه یا معقول داستان مون همین طوری شروع شد..و درسته که شروع ماجرا رو خیلی خوب بادم نیست اما بعد از اون رو تماما..واقعا تماما یادمه..چون‌ خاطره هامون شبیه یه نوار از خنده های چند تا دیوونه است..حتی با اینکه گاها ما غمگین ترین ادم های این حوالی به حساب میومدیم اما بازم هیچ وقت حس نکردم که دلم میخواد نوارمون رو از توی دستگاه دربیارم تا دیگه به پخش شدن ادامه نده میدونی چی میگم؟ ما دوستای بی نقصی نبودیم هیچ وقت چون هیچ ادمی نیست که بی نقص باشه و ما هم چند تا ادم معمولی بودیم دیگه نیست؟ با همه ی اینا من دوست دارم که نوارمون انقدر بچرخه و بچرخه و بچرخه که خودش سرگیجه بگیره پس بیا همینجا بمونیم باشه؟ بیا انقدر ادامه بدیم که من یاد بگیرم تولدت رو معمولی تبریک بگم و همه ی حرفامو نذارم توی متن تبریک تولدت..بیا انقدر ادامه بدیم که دیگه نتونیم کیک تولد بخوریم چون پامون خیلی لب گوره و وقتی هم افتادیم توی گور کوفتی بیا بازم ادامه بدیم..چون میدونی؟ خوب یا بد ما یاد گرفتیم اگه دنیا جای سخت و مزخرفیه برای هر سه تامون سخت و مزخرف باشه و همینم بود واقعا..ما یاد گرفتیم ادامه بدیم چون همیشه حواسمون به همدیگه بود حتی با اینکه مدت ها همدیگه رو حضورا ندیدیم.. پس لطفا بیا یاد نگیریم این جمله ی مزخرف رو «که  هی میتونیم تکی هم این راه رو بریما» باشه؟ بیا بزرگ بشیم هستی و یه روز تولدت رو توی یه مسافرت دسته جمعی به جایی که دوست داریم جشن بگیریم و بیا خودمون باشیم باشه؟ حالا که حرفامو زدم میخوام واقعا تولدت رو تبریک بگم. میخوام برات ارزوی موفقیت کنم و ارزوی روزایی که دیگه ناراحتت نکنن..میخوام برات ارزوی یه عالمه دوستای خفن کنم و ارزوی داشتن حق انتخاب توی یه سری چیزا که فک کنم خودت بدونی؟ و درنهایت برات ارزوی لبخند واقعی رو دارم درست مثل هرسال اما امسال بیشتر چون لبخندامون جدیدا کمرنگ تر شدن ولی این هنوز ماییم نیستیم؟ درکل امیدوارم که سن جدیدت انقدر فوق العاده باشه که نخوای تموم بشه..امیدوارم بعدا..یه روز که دور هم جمع شدیم تا راجب ساحره های کوفتی زندگیمون حرف بزنیم و از خنده نابود بشیم بهمون بگی که هی دیوونه ها شاید باورتون نشه اما ۱۶ سالگی واقعا بهترین سال کل زندگیم بود^^ دوست دارم و لطفا تا همیشه..تا روزی که موهامون همرنگ برف بشه و مثل احمقا بریم سبزش کنیم ، (یا هر رنگی که زن بالغ اون موقع مون تصمیم میگیره) هستی مون باقی بمون چون اگه قرار باشه بین بهترین هستی های دنیا انتخاب کنم با اختلاف خیلی زیاد تو مورد علاقه ترین ، خوشگل ترین ، مهربون ترین و دوست داشتنی ترین هستی دنیایی...پس تولدت مبارک بهترین هستی دنیا.‌ خوب باش و خوب بمون^^
+ دقت کردی هر سال به ساحره ها اشاره میکنم؟ 
++ با این حال جدی میگم چیز خاصی تو زندگی مون نیستید ولی ما عادت داریم به سوژه های سمی زندگی مون اشاره کنیم چون هر سری روح مون شاد میشه واقعا XD ( الان شبیه این دختر قلدرای توی سریالای تینیجری امریکایی شدم) 
+++ واقعا نیازی نبود انقدر چرت و پرت بگم ولی اگه واسه تو موعظه نکنم واسه کی بکنم؟
++++ پیکو منو راه نمیده وگرنه واقعا میخواستم برات یه عکس سم بذارم.مثلا یه میم.XD اما متاسفانه خدا واقعا یار و یاورته رفیق.

  • Parsoon :]
سه شنبه ۲۹ آذر ۰۱ , ۰۷:۴۳ 𝙇𝘶𝘯𝘢𝘭𝘪𝘯 --

پرسونننننننننننTTTTTTTTTTTTT

دلم نمیخواد هیچی بگم از بس این پست قلبمو لمس کرد..

من همشو یادمه و اصلا مهم نیست اگه شما دوتا ندونین چون من هستم که تک تک خاطرات سممونو یادآوری کنم و بعد باز مث اسکلا بخندیم..:")

راستش داشتم به این فکر میکردم که بعد از اینهمه مدت دوست موندن، و توی زمان های خوب و بد دوست موندن، دیگه امکان نداره جدا شیم. ما از وقتی بچه بودیم و افکارمون بچگونه بود دوستیم و تا الان که به نوجوونی رسیدیم و ذهنمون خیلی بزرگتر از حالمون فکر میکنه بازم دوستیم، و تا سالهای بعدشم دوست میمونیم، حداکثر دوسال دیگه لازمه تا هممون بزرگسال محسوب بشیم و اون موقعم دوست میمونیم، پس حتی فکرشم نکن که یه روز بخوایم جدا شیم:")

+ساحره ها نقش بارزی توی دوستیمون ایفا کردن، فهمیدیم سه نفری بهتر میرینیم به ملتxD

++حققققققxDDD

+++ای بابا ای بابا چرت و پرت چی بود عزیزم..در وصف من بود میگی چرت و پرت؟-

++++پیکو جون، دمت گرمD::

TTTعایییییی توام قلبمو لمس کردیییی من تبریک تولد افتضاحم دادا میدونی کههه؟ جسمسحپسجشمسجشمسکش
راستش منم همین طور فکر میکنم...این راهی که شروع کردیم انگار قرار نیست پایانی داشته باشه و هی من عاشق این راهم! میدونی؟  فکر کنم جدی جدی سرنوشت کارش خیلی درسته رفیق دفعه ی بعدی که رفتیم بیرون میخوام دنبال نخ قرمز سرنوشت دور انگشتامون بگردممم ...بذارید بغلتون کنم عاح.
+ فور شور...
++ ساحره هامون دارن هرسال زیادتر میشن
+++ XD ولم کن من نسبت به تبریک تولدام اصلا اعتماد به نفس ندارمممم
++++ از پیکو بدم میاد....

یه روز که دور هم جمع شدیم تا راجب ساحره های کوفتی زندگیمون حرف بزنیم و از خنده نابود بشیم بهمون بگی که هی دیوونه ها شاید باورتون نشه اما ۱۶ سالگی واقعا بهترین سال کل زندگیم بود

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++ تا ابد 

دادا من همیشه حق میگم XD

عااااای چقدر که فرنو شیپتون دوست داشتنیههه T-T

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan