غبار روی آینه اش را که روبید
انعکاس همیشه خسته اش را دید که با عشق و از سر تظاهر برای چهره اش لبخند می کشید :))
________________
برگه ای از دفتر دلتنگی هایش ، دستانش را برید
سپس نقره ای خودنویس کهنه اش برای سوگواری بر زخمان خونینش بوسه ای زد و نقره های جوهرش را گریست..
_________________
روی مبل اتاق خوابش برده بود
حس سرما که کرد غمش لحافی شد و خودش را روی تار و پودش کشید
________________
شمع روی میز را خاموش کرد
شمع معطر با عطر ملایم باقی مانده اش او را تا حیاط دنبال کرد مثل معشوقه ای در انتظار یک توجه، یک نگاه :)
_______________
+ متنا بهم مربوطن با توجه به عنوان و خود متنا میخوام بدونم چه برداشتی دارید هیهی :)
++ قراره چیز کامل تری باشن اما میخوام بدونم تا چه حد مفهوم رو میرسونن یا اصلا چه برداشتی دارین ازش
+++ احتمال زیاد موقت باشه +-+ بای.