promise

اخرین قابی که از خودمان به یاد دارم آنقدر ساده و طبیعیست که هیچ کس باورش نمی شود ان قاب ، اخرین قاب ثبت شده از ماست..میشود گفت حق هم دارند چون ما در ان قاب ، معمولی تر از همیشه روی نیمکت های پارکی اشنا نشسته ایم و پیراهن های گلدارمان شبیه به بالرین های ماهری در نمایشی بزرگ به رقص در می ایند تا اینکه لحظه ای بعد باد دامان مان را رها میکند و رام و مطیع گویی که الهه ایست شایسته ی تحسین بر گونه هایمان بوسه میزند و موهایمان را چنان که ابریشمی باشد نفیس و گرانبها نوازش میکند.. ما هم که دخترانی هستیم نوجوان و بلند پرواز با خودمان فکر میکنیم که شاید شخصیت های اصلی داستان مان تنها خودمان هستیم ؛ تنها من و تو ... من و تویی که در اخرین قاب دونفره ی مان انگشت کوچک دستان مان را گره زده ایم و فریاد میزنیم بهترین دوست ، تا ابد و برای همیشه..واقعا هم قاب تحسین برانگیزی به نظر میرسد اما با تمام زیبایی اش برای اخرین قاب بیش از حد بی رحمانه نیست ؟ چون پس از ان قاب از ما ، دیگر هیچ خاطره و قابی نیست گویی که بعد از ان روز هردوی ما مرده ایم که شاید هم واقعا مرده ایم..شاید من و تو ان قاب و ان نیمکت چوبی را تسخیر کردیم و واقعا دنیا در همان عکس به پایان خودش رسید..چون ما از ابد حرف زدیم ، از همیشه ، از شبی که نه به صبحی دیگر بلکه به رستاخیز وصل میشد..پس شاید ان روز واقعا اخر دنیا بود..شاید انچه که بعد از ان قاب زندگی کردیم همان ابدی بود که قولش را دادیم..شاید هم ابدمان ما را گنه کار شمرد و هردویمان را به دوزخ برد..شاید انچه که بعد از ان قاب زندگی کردیم واقعا همین بود..چون نمیشد که زنده بوده باشیم..نمیشد ما ، من و تویی که خنده هایمان گوش باد را نوازش میکرد و پایکوبی هایمان گوش مردم شهر را کر چنین غمگین زندگی کنیم..نمیشد دنیایمان چنین تیره باشد و ما زنده بوده باشیم..مگر میشد؟ مگر میشد خنده هایمان یک شبه بار سفر ببندند و چنان بی رحم باشند که جانشینان شان را گریه های شبانه ای برگزینند چنان خجالتی و سر به زیر که تنها شب هنگام و در سکوت خودشان را نشان میدهند؟ اصلا مگر میشد یک شبه چنین دور شد؟ میشد؟ مگر انگشتان کوچک ما عاشق و معشوقی نبودند دائما در اغوش هم؟ مگر خود ما برای هم تکه های پازلی نبودیم جدا نشدنی؟ پس چه شد؟ ان یک شب طلسم مان کرد؟ و ایا ان طلسم کار ماه بود؟ که اگر بود با این کارش به محضر بهشتیان پشت نکرده بود؟ چون مگر قانون حفاظت از دوستی و عشق نبود؟..حفاظت از محبت..از خوبی.. اگر ماه هم که حافظ همه یمان بود خیانت کار شده بود پس چه کسی نجات مان میداد؟ این ستمگرانه نبود ؟ چون ما..من و تو شیفته ی ماه بودیم..شیفته و عاشق ماهی که حالا به نظر میرسید عاشقانش را طلسمی تاریک کرده است..و این غم انگیز بود..چون ما ، یعنی من و توی در ان قاب هنوز برای کنار هم بودن میلیون ها ثانیه و هزاران ساعت زمان داشتیم..من و تو قطعا لیاقت کافی برای ادامه داشتن هر انچه که دختران نوجوانی شبیه به خودمان دارا بودند را با وجود تمام ناکافی بودن هایمان داشته ایم..حتی با این وجود که بعد از ان قاب یکدیگر را پس زدیم ، برای هم شکلک دراوردیم و در راهرو‌ های دبیرستان مان لباس و موهای یکدیگر را بی رحمانه مسخره کردیم..حتی با این وجود که از هم متنفر شدیم و بعد در تنهایی هایمان برای انچه که بودیم و حالا دیگر نیستیم گریه کردیم..اما ما هنوز هم ما بودیم..تویی که هرچقدر هم تلاش میکردی تظاهر کنی چشم هایت دروغت را فاش میکرد و منی که ساده تر از ان بودم که حتی تظاهر کنم..ما هرچه که سرمان امد و بود و شد هنوز ما بودیم..با وجود مجنون بودن مان..با وجود سادگی ها و کودکانگی هایمان..ما هرچقدر کافی یا ناکافی ما بودیم..متظاهر ، احمق و دلتنگ..کسی چه میدانست؟شاید فقط برای درک انچه که از دست میدادیم بیش از حد جوان بودیم شاید هم ماه واقعا طلسم مان کرده بود..اما هرچه که بود زمان بی رحمانه روی قاب هایمان بوسه هایی از جنس غبار زد و ما یک روز درحالی که زانوان مان را در اغوش گرفته و اشک میریختیم قاب ها را بغل کردیم و زمزمه کردیم که شاید انقدر ها هم که تصور میکردیم از یکدیگر متنفر نبوده ایم :)

+ بازگشت خودم به این سبک رو به خودم تبریک میگمXD

++ راستش دیشب تا ساعت ۲ اینا روش کار کردم و واقعا ازش راضیم سو دوسش داشته باشین ^^

+++ ظهرتون خنک ^^ چون همه داریم میپزیم 

++++ ترنم و هستی عزیزم امیدوارم که زودی حالتون خوب بشه و شکیبا امیدوارم تو مدرسه بهت خوش گذشته باشه ⁦<3

+++++ داستان راجب یه دوستی قدیمیه اشتباه برداشت نکنیدا ^^

  • Parsoon :]
يكشنبه ۲ مرداد ۰۱ , ۱۶:۴۴ 𝒀𝒖𝒎𝒊𝒌𝒐 ツ ! ×

فکر کنم یه عالم حس های مرده رو این متن درونم زنده کرد..

Promises are the sweetest lies....

يكشنبه ۲ مرداد ۰۱ , ۲۰:۵۸ 𝙆𝙤𝙢𝙤𝙧𝙪𝙗𝙮 ⁹
زیبا بود....

خقیقتا خیلی سبک حقیه

دوشنبه ۳ مرداد ۰۱ , ۱۶:۵۰ 𝑳𝒆𝒆 𝑺𝒖𝒏𝒐𝒐

چه قشنگ:))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan