"به هر حال که اسمون شب مثل بارونای وسط تابستونای گرم و خشک زیبا بود..رویایی بود..پر از قصه ی ادمایی بود که خیلیاشون مدت ها پیش رفته بودن..و قصه ی رقصیدن بود زیر بارون های نصف شبی..قصه ی بوسه های مخفیانه ای بود روی پشت بومای خالی و شب فقط قصه ی عشق بود..عشقی فرای تصورات..فرای باور ها و فرای اونچه که قابل لمس باشه..شب پر از عشقای زودگذر و یا بلند مدتی بود که یا با غم تموم میشد یا تا ابد ادامه پیدا میکرد و بله..شب پر از قصه بود..قصه ی همه ی ادما هم توی کتابخونه ی قصه هاش جا میگرفت"
- شبتون اروم و پر از عشق نسبت به خودتون